زینب صفاری
يوسف قوجُق، عضو انجمن قلم ايران و عضو انجمن نويسندگان کودک و نوجوان ايران، متولد روستايی به نام «اوخليبالا» از توابع راميان استان گلستان است. قوجق داستاننويسي را از سال 1365 آغاز کرد و تاکنون غير از نگارش چندين اثر در زمينة ادبيات داستانی، بهويژه در حوزة ادبيات کودک و نوجوان، چند کتاب نيز دربارة فرهنگ و ادبيات ترکمن نوشته کرده است. با او دربارة زبان و ادبیات ترکمن گفتوگو کردهایم.
شما بهعنوان یک نویسنده، وضعیت اجتماعی و فرهنگی استان گلستان را چطور ارزیابی میکنید؟ از نظر شما مهمترین مشکل موجود مرتبط با این موضوع در زادگاه شما چیست؟
استان گلستان عليرغم پتانسيل خوبی که به لحاظ تنوع اقوام دارد، از نظر فرهنگی و اجتماعی نارسايیهای فراوانی دارد. در اين استان، فرهنگ کتابخوانی در مقايسه با ديگر استانها پايينتر است. روستاها که اصلاً کتابخانه ندارند و حتی برخی شهرهای کوچک نیز فاقد کتابخانه و کتابفروشی هستند. اين موضوع برای جامعه در حال رشد ايران يک فاجعه است. دليل اين امر، بیتوجهی مسئولان و متوليان فرهنگی استان است. در همينجا میخواهم موضوعی را مطرح کنم که شايد به نفع جامعه باشد. به نظرم، وقت آن رسيده است که مدارس ما با کتابهای غيردرسی آشتی کنند. شمارگان اکثر کتابها 500 نسخه است و تنها برخی نهادهای دولتی مثل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هستند که شمارگان کتابهايشان به 10 هزار نسخه میرسد؛ يعنی شمارگان يک عنوان کتابی که چاپ میشود حتی به تعداد دانشآموزان يک مدرسه هم نمیرسد؛ اين يعنی فاجعه. برخی از مدارس تا آنجا پيش رفتهاند که دانشآموز در طول سال، لای کتاب را باز نمیکند و معلمان تمام زیر و بم کتابها را در جزوات پياده میکنند و به دست دانشآموز میدهند تا فقط آنها را مطالعه کند. اگر ساختار آموزش و پرورش به گونهای باشد که زمینه برای مطالعة کتابهای غيردرسی نيز فراهم شود، هم سرانة مطالعه و هم شمارگان کتابها بالا میرود و این به نفع نويسنده، ناشر، مخاطبان و کل جامعه است. متأسفانه متوليان آموزش و پرورش به اين مهم توجهی ندارند.
با این حساب، به نظر شما نسل جوان ترکمنها چقدر با پیشینة فرهنگی خود آشنا هستند؟ آیا فرهنگ، افسانهها، داستانها و ادبیات بومی خود را میشناسند؟
هر قوم اقليت، در بطن جامعة بزرگتر، به شکلی غيرسازمانی و خودجوش، در پاسداری و حفظ فرهنگ و زبان خود میکوشد. اين امر دربارة ترکمنها نيز صادق است. اگر نگوييم همه، لااقل اکثر نوجوانان و جوانان ترکمن بهصورت خودجوش، به يادگيری پيشينة فرهنگی اجداد و حفظ فرهنگ بومی خود رغبت دارند. اين مطلب را از مباحثی که در فضاهای مجازی به اشتراک گذاشته میشود، میتوان مشاهده کرد. نسل جديد با آن دسته از افسانهها و داستانهای بومی که به کتابت درآمده تقريباً آشناست، اما دريغ و صدافسوس که در جمعآوری افسانهها در بين مردم ترکمن کاری صورت نگرفته و هرچه ضبط و ثبت شده، به شکلی غير آکادميک و ذوقی است. از این نظر، افسانههای موجود، تمامی آن چیزی نیست که مادربزرگهای ترکمن در سينه داشته و دارند. البته عدم گردآوری فرهنگ عامه، درد عمومی جامعه ماست و مختص قوم ترکمن نيست. جا دارد مؤسسة مطالعات مردمشناسی و ميراث فرهنگی به شکل علمی و گسترده، به اين کار مبادرت کنند تا ميراث فرهنگی عامة اقوام کشورمان، بهشکلی علمی و صحيح، ثبت و به آيندگان منتقل شوند. تحصيلکردههای نسل جوان ترکمن طبیعتاً تمايل به مطالعه فرهنگ عامه و ادبيات بومی دارند، اما متأسفانه کم هم نيستند کسانی که خبر از داشتههای فرهنگی و ادبی خود ندارند.
ناآشنایی با فرهنگ و ادب بومی در کنار هجمهای که از سوی فرهنگ مدرن با آن مواجهایم، وضعیت را بهمراتب بغرنجتر میکند. رسانهها، خاصه شبکههای خارجی، چه تأثیری بر فرهنگ عمومی دارند؟ برای مثال نقش سریالهای ترکی شبکههای ماهوارهای چقدر در دوری جوانان ترکمن از زبان و ادبیات و فرهنگ بومیشان تأثیر داشته است؟
بیتعارف بگويم که به دليل محتوای ضعیف و عدم جذابيت لازم در آثار برنامهسازان صدا و سیما، اکثر خانوادههای ترکمن از گيرندههای ماهواره و کانالهای ترکزبان استفاده میکنند. اين موضوع، اگرچه در کوتاهمدت نمیتواند بر فرهنگ و به ويژه بر زبان تأثيرگذار باشد، اما مسلماً در درازمدت و به مرور زمان، تأثيرگذار خواهد بود. اين زنگ خطری است که سالهاست نواخته شده است؛ اما بهخاطر مديريت ناکارآمد شبکة استانی در استفاده از پتانسیل خوب بومی و با پخش برنامههای غالباً مخاطبگريز، روند گرايش مردم ترکمن به مشاهده کانالهای ترکزبان سريعتر شده است. ضمن اینکه شبکة استانی تنها يکیدو ساعت از چند روز هفته را به برنامة ترکمنها اختصاص میدهد. شک نکنيد که با تداوم اين روند، نهتنها زبان و فرهنگ ترکمن در آينده دچار چالش خواهد شد، بلکه اين موضوع در نوع نگرش آنها نیز تأثير نامطلوبی خواهد گذاشت. به نظرم، مديريت صحيح در استفاده از پتانسيل بومی برای شناساندن هويت فرهنگی به خود ترکمنها و ديگر اقوام استان، نهتنها باعث قوام ارزشهای فرهنگی جامعه ترکمن خواهد شد، بلکه زمينههای مساعد برای تقويت همگرايی ملی را نیز در منطقه فراهم خواهد کرد. جالب است که بگويم من به عنوان یک نويسندة ترکمن، که زادگاهم استان گلستان است، هيچ جايگاهی در نهادهای فرهنگی استان از جمله صدا و سيمای استان ندارم و اصولاً آنها کسی به نام يوسف قوجق را نمیشناسند. بگذريم از اينکه بخواهند با معرفی من و امثال من يا آثارمان، دست به الگوسازی برای نسل جوان استان بزنند و يا از تجربياتمان در حيطة فرهنگی بهره ببرند. افرادی که آثار داستانی خوبی هم در سطح کشور منتشر کردهاند و هماکنون مقيم استان گلستان هستند، در همانجا هم غريباند.
به بخشی از فعالیتهای خود بهعنوان یک نویسنده ترکمن اشاره کردید. شما در اولین داستانتان که «چاپار» نام دارد، به رفاقت اسب با پسری نوجوان پرداختهاید که منجر به شکست خان و پایان زورگوییهایش میشود. یا مثلاً در «کجاوه» داستان دختری روایت میشود که قضاوتها و خواستههای نابجای مردان را روی دار قالی شانهکوبی، و به روش خودش در برابر این خواستهها مقاومت میکند. در آثار متأخرترتان همچون «نبرد در قلعة گوکتپه» و «لحظهها جا میمانند» هم مقاومت و ایستادگی پیرنگ اصلی داستان است.
علت اینکه مقاومت را جزء ویژگیهای قومی مردم ترکمن معرفی میکنید، چیست؟
من از اين منظر به داستانهايم نگاه نکرده بودم. شما درست ديدهاید. در تمامی این داستانها که نام برديد و در تعدادی از دیگر داستانهایم، جوهرة مقاومت و مبارزه وجود دارد. در تازهترين رمانم با عنوان «وقت جنگ دوتارت را کوک کن» که اخيراً از دفتر نشر فرهنگ اسلامی چاپ شد، اين موضوع بسيار برجسته به چشم میخورد. پايداری و مقاومت با عبارت «مظلوميت» معنا پيدا میکند. پايداری و مقاومت مردم در هشت سال دفاع مقدس با يورش ظلمانه و تا بنِ دندان مسلح رژيم بعثی عراق، نمونة بارز اين موضوع است؛ يعنی مقاومت زمانی معنا پیدا میکند که ظلمی بروز کند و اين، دربارة قوم ترکمن نيز مصداق کامل دارد. ترکمنها قومی بودهاند مظلوم و قانع و در عين حال، سلحشور و غيرتمند.
آیا مقاومت و ایستادگی صرفاً ریشة تاریخی دارد یا بهعنوان یک خصیصة فرهنگی در تعاملات مردم ترکمن هم رسوخ کرده است؟ مثلاً آیا این سرسختی و تسلیمناپذیری را میتوان در سبک زندگی و بافت فرهنگی مردم آن منطقه نیز مشاهده کرد؟
با نظر شما موافقم. محيطی که اجداد ترکمنهای کنونی در آن زيستهاند، دشت و صحرا بود؛ محيطی خشن و در عين حال، بیپيرايه و عاری از تجمل. زندگی در صحرا، روی خُلقوخوی آدمها تأثيرات مثبت و منفی میگذارد. در رمان «نردبانی رو به آسمان» سعی کردهام جنبههای مثبت و منفی چنين خلقوخویی را نشان دهم. صداقت شخصيتهای داستان و غيرتمندی آنها جنبههای مثبت ماجراست، اما درشتی و زمختی در برخی رفتار شخصيتها نيز جنبههای منفی زندگی در چنان محيطی است. به نظرم، اين رمان به لحاظ مباحث مردمشناسی و معانی زيرپوستی حرفهای زيادی دارد. من در آن رمان خواستهام رفتار قوم ترکمن را در قالب داستان بررسی کنم.
از تأثير محيط که بگذريم، به مظلوميت اين قوم میرسيم. به نظرم، ظلمی که در طول تاريخ بر مردم ترکمن رفته، باعث شده است تا «مقاومت» و «مبارزه» به ويژگی اخلاقی و فرهنگی مردم ترکمن تبديل شود. شکل اين ظلمها را میتوان در دو سطح بررسی کرد: نخست به لحاظ سياسی و در سطح ملی نسبت به کل جامعة ترکمن، و بعد، مثل تمام اقوام ديگر، ظلمی ناخواسته در سطح اجتماعی و فرهنگی بين اعضای خانواده، که البته اين نوع ظلم با روند پرشتاب توسعه فرهنگی و سطح دانش و آگاهی، تقريباً ريشهکن شده و محلی برای بازگویی ندارد. ولی ما مجبوريم برای رسيدن به چرايی نهادينه شدن خصيصه سرسختی، پايداری و مقاومت در خُلقوخوی ترکمنها به آن بپردازيم.
تاريخ مردم ترکمن صفحات پردرد و عذابآوری دارد. اين مردم، به گواه تاريخ، در به قدرت رساندن سلسلههای مختلف پادشاهی نقش داشتهاند. با وجود این، ظلمی که بر آنها رفته است، قدمتی ديرينه دارد؛ از دوره غزنویان و خوارزمشاهیان گرفته تا زمان تيموريان و افشاريان و دورههای ديگر. از اسير کردن بزرگان اين قوم گرفته تا تاختن به صحرايی که در آن زندگی میکردهاند و گرفتن مالياتهای زياد و… . کافي است برای دیدن شواهد این موضوع به کتابهای تاريخ مراجعه کنيم. نمیخواهم وارد جزئیات تاريخ شوم و فقط به دورة قاجار و پهلوی اشاره میکنم که برخی از رمانهايم مرتبط با همين دورههای تاريخی است.
به گواه تاريخ، ترکمنها در به قدرت رسيدن آغامحمدخان کمک زيادی کردند، اما او بعد از تثبيت قدرتش، ناجوانمردانه به قلع و قمع ترکمنها پرداخت. سلاطين بعد از وی نيز روشی خصمانه با این قوم در پیش گرفتند؛ به طوری که تا آخر حکومت قاجار، اگر کوچکترين قيامی بر ضد آنها شکل ميگرفت، ترکمنها در آن مشارکت میکردند. روس و انگليس در این زمان به کشورمان چشم داشتند و در حال خط و نشان کشيدن با هم بودند. وقتی روسهای تزاری در مناطق شمالی دست به تحرکاتی میزدند، انگليسیها از ترس نزديکی روسيه به شبهقاره، فوراً عکسالعمل نشان میدادند و در اين بين، دولت بیکفايت قاجار، ملعبة دست اين دو دولت بود.
رفتار خصمانة دولت قاجار نسبت به ترکمنها تا جايی پيش رفت که وقتی شمال کشور از سوی روسهای تزاری مورد تهديد قرار گرفت دولت قاجار، نهتنها ترکمنها را در دفاع از تماميت ارضی کشور و جنگ با دشمن ياری نداد، بلکه از شکست ترکمنها در برابر آنها خوشحال هم شد! يکی از اين جنگها، جنگ معروف به «گوکتپه» است که منجر به شکست ترکمنها از قوای روس، و در نهايت انعقاد قرارداد ننگين «آخال» بين دو کشور در سال 1260 شد که در نهایت مناطق شمالی کشور از دست رفت. در صفحات تاريخ، اين وضعيت را نوعی حاتمبخشی مخصوص دولت قاجار ناميدهاند. در منابع تاریخی آمده زمانی که ناصرالدينشاه خبر این شکست را از سفارت روسيه در تهران شنيد، خوشحال شد و مدالهايی هم به روسهای فاتح داد، به این خیال که از شر ترکمنهای ياغی خلاص شده است؛ غافل از اينکه طبق قرارداد «آخال» مناطق شمالی ايران برای هميشه از آن جدا شد. مثل اين میماند که انگشت کسی درد بکند و به جای اينکه فکری برای کاهش درد کند، تصمیم به قطع کردن آن میگیرد. اين جنگ و ماجراهای آن، موضوع محوری دو رمان من به نامهای «نبرد در قلعه گوکتپه» و «وقت جنگ دوتارت را کوک کن» است که اولی در سال 1373 از سوی حوزه هنری و دومی چند ماه پيش از سوی دفتر نشر فرهنگ اسلامی منتشر شدهاند.
در تاريخ آمده است که در روزنامههای آن زمان مطالبی در انتقاد به اين رفتار ناصرالدينشاه چاپ شد. اينگونه انتقادات حتي از زبان نويسندگان و كاتبان مخصوص شاه نيز شنیده شد؛ از جمله اینکه نوشتهاند حكيمالممالك، با اين چند بيت شعر، ناصرالدين شاه را سرزنش كرده است:
شاه، اگر عاشقي كند سر پيري
عشق مليجك بس است و آل مليجك
مرو و سرخس ار به باد رفت عجب نيست
عشق مليجك بس است و آل مليجك
روا داشتن اینگونه ظلمها در حق ترکمنها در دورة پهلوی نيز ادامه داشت. بنابر روایت تاریخ، رضاخان در سال 1299 پس از رسيدن به قدرت، با اکثر اقوام برخورد خشنی داشت. حملات ارتش رضاخان از چند مسير به ترکمنصحرا و بعد از آن، کشتار و آتش زدن خانههای ترکمنها، علاوه بر حافظة تاريخ، در خاطر سالخوردگان ترکمن و بازماندگان آن واقعه مانده است. بعد از رضاخان کسی نيست که از ظلمهای فرزندش يعنی محمدرضاشاه بر مردم ترکمنصحرا بیخبر باشد. قبالة زمينهای کشاورزی ترکمنها، به بهانة اصلاحات ارضی، به اسم خانواده و درباريان و مقامات عالیرتبة کشوری و لشکری زده شد. همة اينها شمهای کوتاه بود از زخمهايی که در طول تاريخ بر جامعة ترکمن وارد آوردهاند. حالا با اين توصيفها، مسلماً میتوان نتيجه گرفت که مقاومت، سرسختی و تسلیمناپذیری ترکمنها به بخشی تفکيکناپذير از خوی و خصلت اين مردم درآمده و همين ويژگی را مسلماً میتوان در سبک زندگی و بافت فرهنگی جامعه ترکمن مشاهد کرد.
پیرو بحث تاریخی شما، دوست دارم بدانم وضعیت فرهنگ ترکمانان و جایگاه آنها پس از انقلاب چگونه است؟ میدانیم که رژیم پهلوی رسماً به سرکوب هویتهای محلی و زوال زبان و ادبیات و سنن محلی همت گماشته بود. آیا پس از انقلاب نیز این روند ادامه یافته یا فرهنگهای محلی، خاصه فرهنگ ترکمن، جان گرفتهاند؟ آیا در حال حاضر شاعران و نویسندگان ترکمن استان گلستان بیشتر به دنبال ترویج زبان و ادبیات ترکمن و ادبیات بومی هستند یا گونههای ادبی دیگری در حال تولید است؟
مسلماً بعد از انقلاب، در مقايسه با دورة قبل از انقلاب، ترکمنها نقش فعالتری در جامعه پيرامونی خود و نظام داشتهاند. در دوره پهلوی تعداد تحصيلکردههای ترکمن بهمراتب بسيار کمتر از زمان بعد از انقلاب بود و به همان نسبت، زبان و ادبيات بومی نيز مثل وضعيت ديگر اقوام، مهجور مانده بود. شعر ترکمن در این ایام منحصر میشد به شعرهای مختومقلی فراغی؛ آن هم شعرهایی که نوازندگان بومی با دوتار میخواندند. ادبيات داستانی نيز محدود میشد به چند داستان منظوم و منثور که غالباً از سوی سالخوردگان تعريف میشد، اما اکنون با رشد رسانههای جمعی و چاپ و انتشار نشريات بومی و منطقهای، اين موضوع شکل ديگری به خود گرفته است.
برای پاسخ به اين سوال، اجازه میخواهم موضوع «زبان و ادبيات ترکمن» را به شکلی مستقل، در دو مقولة «زبان» و «ادبيات» بررسی کنم. عليرغم نصّ صريح اصل 15 قانون اساسی که زبان و خط رسمی مردم ایران را فارسی میداند و بر حقّ تحصیل به زبان مادری در کنار زبان فارسی در مدارس نيز تأکيد دارد، هنوز اين موضوع عملاً اجرايی نشده است و به عبارتی مادران ترکمن، همچون گذشته، علاوه بر نقش مادری در خانواده، نقش معلم زبان ترکمنی را هم ايفا میکنند. به نظرم، اجرای اين اصل از قانون دربارة زبان ترکمنی نهتنها تهديد نيست، بلکه فرصت است و باعث همگرايی بيشتر اين قوم با جامعة ایرانی خواهد شد. وقتی چنين امکانی برای زبانهای آذری و کردی در برخی مراکز آموزشی فراهم شده است، مسلماً ترکمنها نيز دوست دارند از اين برابری حقوق فرهنگی، اجتماعی و شهروندی در کشور بهرهمند شوند.
اگر بخواهم از نقش شاعران و نويسندگان قوم ترکمن در ترويج زبان و ادبيات ترکمن بگويم، مسلماً به شاعران اين قوم، عالیترين نمره را خواهم داد. تحقيقاً عرض میکنم که تمامی شاعران ترکمن به زبان مادری شعر میسرايند، اما قصهنويسان اين قوم، که من هم يکی از آنها هستم، عليرغم اينکه موضوعات داستانهايشان فضای بومی ترکمن است، اما به زبان مادری نمینويسند. اين موضوع لابد دلايل زيادی دارد، اما يکی اين میتواند باشد که اگر به ترکمنی بنويسند، آثارشان مخاطبان کمتری خواهند داشت.
سخن شما درباره زبان مادری، و اینکه چرا به ترکمنی نمینویسید، مرا یاد یک ویژگی جالب زبان ترکمنی انداخت: کنایههای بیشماری که بعضاً برای اقوام دیگر معنایی متضاد میدهد. شما در پایاننامة خود به این مسئله اشاره کردهاید که ترکمنها مفاهیم منفی را با افعال مثبت بیان میکنند. مثلاً در هنگام تمام شدن آرد، میگویند: «از آرد ثروتمند شدهايم!» آیا این کنایهها را میتوان بیانگر خصیصهای خاص یا برساختی از چیزی در ساحتی دیگر در اقوام ترکمن دانست؟ اساساً رشد معنادار این دست ویژگیهای زبانی در یکزبان، نشانة چیست؟
اين موضوع در حيطة معناشناسی میگنجد. زبان ترکمنی مثل هر زبان ديگر، ويژگیهایی دارد و يکی از آنها به کارگيری اصطلاحات کنايی است که شما مصداقش را از پاياننامهام آورديد. قطعاً اين خصيصه به ويژگی فرهنگی و اخلاقی ترکمنها برمیگردد. ترکمنها از قديم به قدرت نيروهای مثبت و منفی در دنيا اعتقاد داشتند و برخی از اعمالی که ناخودآگاه در مناسک و مراسم انجام میدهند، مؤيد همين نکته است. به عنوان نمونه آنان همانند اقوام ديگر، برای دفع نيروی نهفتة منفی در چشم شور، سريعاً وارد عمل میشوند و غير از سوزاندن عود، رشتة نازکی از دو رشته الياف پشمی سياه و سفيد را به هم میتابند و به مچ دست يا به گردن کسی که احتمال میدهند در معرض آسيب است، آويزان میکنند. به نظرم استفاده از اصطلاحات کنايی در محاورات ترکمنی و بهکارگيری نگاه مثبت برای پديدهای منفی، ريشه در نگرش آنها به تأثير همين نيروهای نامرئی، اما مؤثر در زندگی عادی دارد.
آیا زبان و ادبیات ترکمن، غیر از تأثیرپذیری از باورهای قومی خود، از اقوام دیگری که ساکن استان هستند نیز تأثیر پذیرفته است؟ این سؤال را از آن رو میپرسم که استان گلستان به رنگینکمان ایران معروف شده است و این عبارت برای من بسیار دلنشین است. میخواهم زوایای این ترکیب رنگارنگ را تماشا کنیم.
مختومقلی فراغی پدر شعر ترکمنی است. از اين منظر که شعر ترکمنی، که پيش از او غالباً جنبه تعليمی داشت، با استفاده از صناعات ادبی و عنصر خيالپردازی از سوی مختومقلی، شکلی اديبانه گرفت. مختومقلی مشهورترين شاعر ترکمنهاست و در بسياری از شعرهايش، از بزرگان ادب پارسی و آثارشان به نيکی ياد میکند. وقتی شعرهای ايشان را میخوانيم، به وضوح بر تأثيری که آثار بزرگان ادب پارسی بر آثارش گذاشته، پی میبريم. شباهتهای موجود در مضامين افسانههای ترکمنی با ديگر اقوام ايرانی نيز وجود مراودات فرهنگی بين اقوام در اين خطّه را تأييد میکند. داستانهای شفاهی مثل «کور اوغلی»، «صاياد و همرا»، «شاصنم و غريب»، «يوسف و احمد»، «گل و بلبل» و نظاير آن و وجود داستانهای مشابه در بين اقوام ترک و آذری، نشاندهندة همين تأثيرات متقابل است.
این موضوع در تعاملات مردم استان گلستان چگونه دیده میشود؟ آیا در زندگی مردم ترکمن و غیرترکمن هم چنین مراوداتی جریان دارد؟ برای همگرایی و یکدلی بیشتر چه باید کرد؟
به نظرم تعامل قوم ترکمن با ديگر اقوام ساکن گلستان بسيار خوب و مثالزدنی است. هيچگونه درگيری و تعارضی بين آنها نيست و اين در حالي است که ترکمنها علاوه بر اینکه يک قوم با تمام ويژگیهای خاص خود هستند، به لحاظ مذهبی، مسلمان سنیمذهباند. اين امر، البته به وجود سطح بالای دانش و آگاهی کنشگران اقوام نيز بستگی دارد. ترکمنها بر اساس رسوم اجدادی خود به روحانيون، ريشسفيدان و سالخوردگان خود احترام زيادی میگذارند و بهعبارتی مطيع آنها هستند. اين افراد نيز افراد آگاه، تحصيلکرده و دارای بينش عميق فرهنگی و اجتماعی و سياسی هستند. با وجود این حس میکنم برای تحکيم هرچه بيشتر بنيان تعاملات بين اقوام، بايد از ابزارهایی که قانون در اختيار مديران گذاشته است، استفاده شود. توسعة رسانههای جمعی، نگاه مساوی و همگرايانه به تمامی اقوام، توزيع عادلانة امکانات فرهنگی، توجه به نيازهای فرهنگی و آموزشی اقوام، دخالت دادن مساوی آنها در اداره مشترک استان، کمک به شناساندن فرهنگ خودی به افراد هر قوم و کمک به شناساندن آن داشتهها به ديگر اقوام از سوی نخبگان فرهنگی هر قوم، راهکارهایی است که برای تحکيم اين تعامل میتوانم بيان کنم. مصداق خواستيد؛ جالب است که بدانيد در هر انتخاباتی که در سطح ملی در کشور برگزارمیشود، قوم ترکمن بالاترين مشارکت را دارد و اين نشان میدهد که اين قوم، خود را جدای از سرنوشت کشورش نمیداند.
تا بحثمان از ادبیات دور نشده، میخواهم کمی هم از ویژگیهای دلپذیر فولکلور ترکمن بگویید. دلپذیر از آن رو که من خودم آذری هستم و «لهله»ها، یعنی ترانههایی که دختران ترکمن میخوانند، را بسیار دوست دارم. چه مفاهیمی در این ترانهها بیان میشود و نشان از چه خصیصههای فرهنگی دارد؟
«لأله» يا «لاله» از جمله مصاديق فرهنگ عامه است؛ ترانهای است که سرايندة خاصی ندارد و دختران و نوعروسان ترکمن در طول تاریخ سرودهاند و دارای مضامین اجتماعی و غنایی است. روايتهای زيادی دربارة وجه تسمية اين قالب از ادبيات عاميانه وجود دارد. چنين به نظر میرسد که «لاله» نام دختری بوده که بنا به تعصبات قبیلهای از معشوق خود دور افتاده و وی این نغمهها را در فراق یاران و ایل خود سروده است. هر بند از اين ترانه، چهار مصراع هفتهجایی دارد که معنای اصلی هر بند، در دو مصراع آخر نهفته است. مصراع اول، دوم و چهارم مقفّی، و مصراع سوم، بدون قافیه است. بیشتر این ترانهها، بازتابی است از زندگی روزمرة دختران و زنان ترکمن، عشق به زندگی، درد جدایی از ایل و دوستان و دعوت به اخلاق حسنه. اگر بگوييم «لاله» واگويههای دختر ترکمن در برخورد با دشواریهای زندگي است، صحيحتر است. دختران ترکمن با اين قالب شعری، به شکلی هنرمندانه، به مقاومت در برابر مشکلات خودشان پرداختهاند و با زمزمههای اينگونه، فریادهای هنرمندانه کشيدهاند. مشکلاتی که من در داستان «کجاوه» به موردی از آنها پرداختهام، نمونهای از همينهاست. در آن داستان نيز شخصيّت اصلی داستان، «مارال»، ضمن زمزمة اين ترانه، اعتراض خود از وضعیت موجود را در تار و پود قالی رج میزند.
آیا با این حساب باید از این ترانهها، مردسالاری و عدم توجه به حقوق زنان ترکمن را برداشت کنیم؟ جایی خواندم که شما گفتهاید زنان ترکمن در میان بزرگترها، حتی تا زمان پیری، از روبنده استفاده میکنند. علتش را هم حفظ حرمتها بیان کردهاید. اصولاً جایگاه زنان در میان اقوام ترکمن چگونه بوده است؟
مرد ترکمن در طول تاريخ، بسته به وسع خود، زيباترين لباسها و گرانترين جواهرات محلی را برای همسرش میخريد و اگر زن سنتی ترکمن در جشنها تمام زيورآلاتش را استفاده میکرد، قطعاً کلکسيونی از زيبايی میشد. همين مرد سنتی ترکمن، بر اساس فرهنگ اجدادیاش، زمانی که غريبهای به خانه میآمده، کودک و نوجوان ذکور خانه را در استقبال از مهمان، به زن ميانسال و کهنسال ترجيح میداده است؛ به عبارت دیگر، قدرت تصميمگيری جنس مذکر در خانوادههای سنتی، بيشتر از جنس مؤنث بوده است. با اينهمه، زن ترکمن با تمام اين پستونشينیهايش، به وقت لزوم نقشی مردانه میگرفت و همچون مردان خانهاش وارد عمل میشد. من اين موضوع را در رمان «نردبانی رو به آسمان» و «وقت جنگ دوتارت را کوک کن» آوردهام.
آیا اين جايگاه و رفتارهای زن سنتی ترکمن با تعاملاتی که ترکمنها با اقوام دیگر داشتهاند، تغییر کرده است؟
جامعة کنونی ترکمنها نسبت به جامعة سنتی تفاوتهايی دارد. اين تغيير را حتی در نوع پوشش زنها نيز میتوان مشاهده کرد. جايگاهها و خصلتها نيز قاعدتاً فرق کرده است. تغيير در خصلتهای فردی ترکمنها را نمیشود تنها به تعاملاتشان با ديگر اقوام وابسته دانست. تغيير و تحول، خصيصة فرهنگهای پوياست و اين موضوع به متغيرهای زيادی وابسته است.
بهعنوان آخرین سؤال، به عنوان یک نخبة فرهنگی، مراودة فضای نخبگانی با متن مردم گلستان را چطور میبینید؟
استان گلستان دارای اقوام مختلف است و هرکدام از اقوام دارای نخبگان فرهنگی و علمی خوبی هستند؛ اما متأسفانه قدری ندارند و شناسانده نمیشوند. از فوتبال و واليبال گرفته تا دانش و فناوری. در هر زمينه الگوهای مناسبی برای نسل نوجوان و جوان دارد، اما همة این افراد، حتی برای خود گلستانیها هم غريب و ناآشنایند، اما در خارج از استان عزيز و آشنا هستند. در چنين وضعيتی چگونه میتوان تصور کرد که همين نخبگان با مردم هماستانی خودشان مراوده داشته باشند؟ شايستهسالاری در ادارات ما، مخصوصاً در استانهای جديد مثل گلستان، وجود ندارد. مواضع جناحی و حزبی در نظر گرفته میشود و مادامی که فضا اینگونه باشد، جايگاهی برای نخبگان جامعه نمیتوان تصور کرد؛ چون نگرش به نخبهها نيز با همان گرايشها صورت میگيرد و در اين وضعيت، وای به حال کسی که سر به گريبان حوزة فعاليت خودش داشته باشد و به هيچ جناح و حزبی وابسته نباشد.
سوتیترها: استان گلستان عليرغم پتانسيل خوبی که به لحاظ تنوع اقوام دارد، از نظر فرهنگی و اجتماعی، نارسايیهای فراوانی است. به نظرم، در اين استان، فرهنگ کتابخوانی در مقايسه با ديگر استانها پايينتر است. روستاها که اصلاً کتابخانه ندارند و حتی برخی از شهرهای کوچک هم فاقد کتابخانه و کتابفروشی هستند
سوتیترها: پايداری و مقاومت با عبارت «مظلوميت» معنا پيدا میکند. پايداری و مقاومت مردم در هشت سال دفاع مقدس، با يورش ظلمانه و تا بنِ دندان مسلحِ رژيم بعثی عراق، نمونة بارز اين موضوع است؛ يعنی مقاومت زمانی معنا پیدا میکند که ظلمی بروز کند و اين دربارة قوم ترکمن نيز مصداق کامل دارد.
سوتیترها: در هر انتخاباتی که در سطح ملی در کشور برگزارمیشود، قوم ترکمن بالاترين مشارکت را دارد و اين نشان میدهد که اين قوم، خود را جدای از سرنوشت کشورش نمیداند.
سوتیترها: من به عنوان یک نويسنده ترکمن، که زادگاهم استان گلستان است، هيچ جايگاهی در نهادهای فرهنگی استان از جمله صدا و سيمای استان ندارم و اصولاً آنها کسی به نام يوسف قوجق را نمیشناسند. بگذريم از اينکه بخواهند با معرفی من و امثال من يا آثارمان، دست به الگوسازی برای نسل جوان استان بزنند و يا از تجربياتمان در حيطه فرهنگی بهره ببرند. افرادی که آثار داستانی خوبی هم در سطح کشور منتشر کردهاند و هماکنون مقيم استان گلستان هستند، در همانجا هم غريباند.
این مطلب در چارچوب همکاری مشترک انسان شناسی و فرهنگ و فصلنامه مسئله منتشر می شود.
منبع: انسان شناسی و فرهنگ
گردآوری و انتشار: گروه خبری تورکمن نیوز
نظر شما چیست ؟