معمولاً به ما میرسد بر اساس علاقهای که به اخبار و حوادث اجتماعی٫ فرهنگی و ورزشی تورکمنصحرا دارد٫ از فضا و شرایط موجود جویا میشود. بدین خاطر وقتی اخبار ٫ مشکلات ٫جریانات اخیر و ناگوار در تورکمن صحرا را به اطلاعش رساندم با مکثی متفکرانه شروع به ابراز نظرهای آموخته از گذشت روزگار کرد تا این که در اثنای سخنانش از ضربالمثلی بهره گرفت که میگفت: هر اولکه نگ آویسینئ اوز تازئ سئ بیلن آولامالئ = برای شکار طعمه هر منطقهای باید از تازی و صیادان آشنا به نخجیر آن منطقه استفاده نمود.
وقتی کنجکاوی مرا برای فهم و تشریح بیشتر ضرب المثل احساس کردند داستان و روایتی تلمیح بر آن مثل را به سخنانش اضافه کردند.
در زمانهای قدیم اسبهای وحشی و رام نشده (ییلقیها) که در بیابان و صحرای تورکمن صحرا ول میگشتند از مناطقی غیر از تورکمن صحرا نیز برای رام کردن آنها هوس میکردند ولی کاملا مشخص بود که خیلی به ندرت کسی پیدا میشد که بتواند به اسبها دستش برسد و بتواند سوارش شود.. تا این که از بین اسبداران و اسب شناسان تورکمن صحرا کسی را پیدا میکنند به نام (آط باقار) که به شیوه سامورایی های صحرایی٫ طناب اندازی به گردن اسبها را بلد بود. از این فرد بهره میگیرند و توسط همین آدم توانسته بودند چندین اسب را شکار کنند. ولی اسبها آن قدر قوی و چموش بودند که اجازه هیچ گونه سواری به کسی نمیداد.
تا این که دوباره دنبال یک نفری باید میگشتند که طریقه مطیع ٫رام سازی و سواری گرفتن آن اسبهای وحشی را بلد باشد که آدرس (آخون آراباچی) را پیدا میکنند.
ان فرد وقتی بهش مراجعه میکنند که آنها را کمک کند تا بتوانند آن اسبها را رام کنند و سوار آن ییلقی های چموش و نا آرام شوند٫ می گوید تمامی آنها را بیاورید و همه آنها را به میلههای محکم تعبیه شده لب رودخانه ببندید و برگردید به خانه هایتان.
این فرد شیوه اش این بود که تا سه روز تمام اسبها را گرسنه نگه میداشت. و روز چهارم در حد بخور نمیر کاه و یونجهای نثارشان میکرد و هر کدام آنها را به نوبت به یک گاری و ارابهای پر از بار سرب و لوله های تو پر فلزی میبست و مجبورشان میکرد یک روز تمام اطراف روستا با ارابه بچرخند. این روال به صورت متناوب و به مدت چند هفته برای هر کدام از اسبها با گرسنگی و فشار مشابه تکرار می شد. و در آخر کار و خستگی هر اسب٫ آخون اراباچی حین تغذیه در حد بخور نمیر٫ با خنده و نوازش زیرکانه دستی به یال و پیشانی اسبها میکشید . و این روال تا مرحلهای ادامه مییافت که اسبها مطیع و رام میشدند و اجازه سواری میدادند…
با این روایت وقتی از ما خداحافظی میکرد شعری از کریم غوریان نفس میخواند:
(کتابدن دال غارا یردن ناقیل آل)
✍️ رشید نافعی
نظر شما چیست ؟