امروز : پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳

|

دمای هوای شهر

  • کد خبر :

    116975

  • /
  • تاریخ و ساعت :

    13:39 | ۲۰ دی ۱۴۰۱

  • /
  • دسته بندی :

  • پ

4 - خاطره درمانی با دوتار ترکمنتورکمن نیوز گاها چالش فقهی موسیقی در فضای مجازی دیجیتال شناوری می‌کند.

 

عشقینگ آوازاسین دینگله داشیندان
جان جبریندان غورقسانگ بارما باشیندان
سریشته نگ کم بولسا عشقینگ ایشیندان
بار حابار ال گورن موبتلا لاردان (مخدومقلی فراغی)

 ابتدا به ساکن نگارنده جدای از اینکه اعتراف به این امر دارم : نه توانایی غواصی در دنیای پر تلاطم و مناقشه برانگیز چنین مباحث فقهی و روایی را دارم و نه علاقه‌ای در این زمینه. به هرحال از آنجا که دستی نه چندان ماهر در وادی موسیقی دارم خواستم روایتی و تجربه ای از جنس چنین مباحثی را که اتفاق افتاده است را بدون هیچ گونه تفسیری نقل یکنم با این امید که نسیم خوش مشامی را بر زوایای این مباحث بوزاند و احیانا گسل هایی را بتواند ترمیم بخشد.

دوران نوجوانی ما در اومچالی زادگاهم باغشی معروفی به خنیاگری می‌پرداخت که اسمش قازاق پانگ بود. می‌گویند از نوجوانی‌اش اشتیاق دیوانه واری به دوتار داشته است ولی جبر روزگار و اعقادات مذهبی قوی آن زمان نمی‌گذارد به شفاف و آزادانه به دنیای دوتار و عشق ساز و آواز قدم بگذارد . تا این که خانواده و اقوام همگی چاره کار را در این می‌بینند که وی را برای تلمذ مکتب دینی رهسپار مکتبخانه تایجان آخون در اومچال می کنند.

ولی مثل یوسف گم گشته و در وادی حیران الحان دل و عشق جان گداز دوتار در مکتب خانه نیز همیشه بیقراری و بی تابی می کند.

درست وسط دو دنیا مجالی برای آرامش پیدا نمی‌کرد تا این که بدن لاغر و نحیف تحمل این عشق درون برنمی‌تابد و با بیماری مرموزی که دقیقا یادم نیست شاید هم یرقان بود (چون می‌گفتند صورتش کاملا رنگ زردی گراییده است و رمق از سخن گفتن باز مانده بود.) در این وانفسا قازاق پانگ عمویی داشته به نام طاغان جان داده که همیشه خالیپا باغشی به خاطر مکنت مالی آن عمو ازوی طلب خرید یک دوتار ترکمنی می‌کرد. این عمو یک روز که به عیادت بر بالین باغشی می‌آید و تا حدودی از طبابت حاذقین آن زمان قطع امید کرده بودند. به یکی از برادران خودش دستور می‌دهد برود از هر طریقی که شده یک دوتار امروز پیدا کند و بیاورد. دستور اجرا می‌شود .لحظه ای دوتار بر دستهای تکیده باغشی قرار می‌گیرد انگار باغشی پر در آورده و پرواز می‌کند و خنده ای از ته دل قهقه سر میده و رنگ زردی به سفیدی و گندمگونی تغییر خالت می یابد و بعد از آن در محل پیچید که حال باغشی بهبود یافته است و نسبت به قبل نیز اوج سلامتی می‌گیرد و دیگر کسی آن دوتار امانتی را جرات نمی‌کنند از دستش در بیاورند و این چنین دکترهایش از بازیابی سلامتیش و شنوانندگانش از حنجره هایش دست بر دهان می‌مانند که بعد ها اجراهایش در تالاری در تهران و فرانسه آن زمان زبانزد ایلش بود…
دیگری این که تقریبا ده سال و اندی پیش بود.یکی از آخوند های منطقه که خیلی علاقه به مباحث دینی با جوانان دارد که گاه گداری در دنیای مواج فعالیتهای اجتماعی و انتخابات نیز حضور پیدا می‌کردند٫ افتخار آشنایی و باب مفاهمه و مباحثه با آن گشوده شد . بعد از چند مدتی که از باب آشنایی ما گذشته بود. یک روز مرا صدا کرد و گفت شنیدم اهل ساز وآواز هم هستی و دوتار هم مینوازی .من هم که از دیدگاه کمابیش مخالف آخوند مخاطب این قلم خبر داشتم گفتم من حرفه ای کار نمیکنم و از قبل این موسیقی دنبال کسب و کار نیستم و صرفا کار دل و هویت مانایی است .ولی باز آخوند گفت که خود این موسیقی به مجرد و انتزاعی اش گناه است و به عبارتی میگفت مصداق لهو و لعب است . ابزار شیطان است و گمراه کننده انسان و بالاخره هر چی حدیث و روایت در این زمینه داشت سوار عقل نابالغ از حدیث و روایت ما کرد. تا این که یک روز به صورت اتفاقی آخوند در برابر انجام عمل انجام شده قرا گرفت و در مهمانی یک دوست مشترکمان مجبور شد به الحان دوتار و اشعار مختومقلی و کمینه و محتاجی و ذلیلی و … به صورت موزون سواربر آهنگ دوتار به توسط نوازندگی نگارنده این سطور گوش دهد. دقیقا یادم است که اولین اهنگ با عنوان شعری از مخدومقلی بود.
( ای یارانلار خلایق‌لار آمانات‌دور جان اگلانماز …
بو ساغلیغا یوق اعتبار بیر میثال میخمان اگلانمز). حالا بین ساز و آواز گاهی صحبت و گفتگو هم بود. بالاخره آن شب آخوند بدون هیچ گونه نظری معرکه را زودتر از بقیه ترک گفت تا اینکه تقریبا بعد از یکماه از این مجالست ٫ گوشیم زنگ خورد صدای آخون مذکور بود گفت فلانی امشب دو سه تا از دوستانم مهمان بنده هستن شما هم تشریف بیاورید منم به صورت طبیعی اجابت کردم.
ولی قبل از اینکه خواستم خداحافظی بکنم آخوند فرمودند اگر میشه دوتارت را هم بیاورید .من مانده بودم . حالا من اکراه می‌کردم و گفتم آخوند شما که…..؟!!!!
به هر حال ما دوتار به دست برای اولین بار وارد منزل یک روحانی می‌شدم که هم در نوع خودش برایم تازگی داشت و هم خوشایند .

بعد از سلام و تعارف و خوش و بش با صاحب مجلس و مهمانانش صحبتها از اشعار بزرگان و ادیبان فارس و ترکمن به ویژه سعدی و مولوی و فردوسی و مخدومقلی و ذلیلی و کمینه باز شد و از قرابت اشعار آن بزرگان با محتوای قران می‌گفتند…. تا اینکه آخوند مذکور از من خواستند همان شعری را که یک ماه قبل از مخدومقلی (اگلانماز) را در مجلس دوست مشترکمان اجرا کرده بودم پیاده سازی نمایم .

دوتار را به هماهنگی مجلس کوک نمودم و هر چی در توانم بود به سبک تکنوازی آقمرادی احساس اشعار و آهنگ را روانه ضمیر احساس مشتعل شده جلسه نمایم که که دیدم رخساره خبر از ضمیر خندان می‌دهد و فعلا دوتار بهانه تعریف اشعار بر آمده از آیات و احادیٍث بزرگان شعر وادب قرار گرفته بود و من هم هیچی به روی خودم نمی‌آوردم چون احساس می‌کردم همین فتح خاکریز تحفه ای از درویش دنیای تعقل و اندیشه را غنیمت می‌شمردم و ساز مینواختم… جلسه با خوشی و خرمی به اتمام رسید … حالا با گذشت چندین سال گاهگاهی همان شخص زنگ میزند گله از کم پیدایی نگارنده می‌کند.

منم به شوخی می‌گویم راستش را بگویید دلتنگ من هستید یا دوتار؟!… حاج آخوند حرف دلت چیست ؟ همان آخوند ماه پیش بود که اشاره می‌کرد دارد کتابی در رابطه با موسیقی درمانی دارم می‌خوانم و از من یواشکی و دم گوشی می‌خواست اگر فرصت کردید لطفا دوتارت را هم بیاورید و فقط سعی کنید زیاد صدایش را در نیاورید.

نوشته: رشید نافعی

اشتراک گذاری :
اشتراک گذاری :
برچسب ها :

در تلگرام

کانال ما را دنبال کنید

در اینستاگرام

صفحه ما را دنبال کنید

مطالب مرتبط

نظرات کاربران

نظر شما چیست ؟

* پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد، منتشر نخواهد شد.
* پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد، منتشر نخواهد شد.
* انعکاس نظر مخاطبین، به منزله تایید آنها از سوی ترکمن نیوز نیست و صرفاً به منظور احترام به نظر کاربران صورت می گیرد.

*

*
*

بالا
ترکمن نیوز