ترکمن نیوز: گاهی اوقات انسان با خواندن یک کتاب یا یک مجله اطلاعات زیادی را به دست می آورد. اما ممکن است نتواند آن را برای دیگران به صورت شفاهی تشریح و تبیین کند چون این کار مشکل است و انسان برای این کار حافظهی بسیار قوی و نیرومند و توانایی زیادی میخواهد. اما این دلیل نمیشود انسان مطالعه و آموختن را رها کند چون برای دیگران نمیتواند آن را تشریح کند.
خوبی این کار این است که ذهن انسان بر اثر مطالعه مستمر و دائمی و تظارب آرا و اندیشه و برخورد آگاهی پسین با آگاهی پیشین باز میشود و انسان میداند چه کار نباید بکند و از چه راهی نباید برود. اما نمیداند چکار باید بکند و از چه راهی برود. در این جا این سئوال پیش میآید آیا منطقهی حایل و یا حد فاصلی میان این دو وجود دارد که انسان در آنجا قرار بگیرد و کارها را فیالبداهه و اندیشیده نشده را جلو ببرد؟
یا نبودن چه باید کرد یا نقشهی راه شرایط خود را به انسان تحمیل میکند؟ در کارهای بزرگ مانند اداره یک کشور قطعاً «چه باید کرد» یا «نقشهی راه» تاثیرگذار است چون بدون ساختار و سیستم نمیشود کارها را ادامه داد. چون بحث آن در یک یادداشت دیگر آمده است نمیخواهم وارد جزئیات آن بشوم. اما در کارهای کوچکتر مانند ادارهی امور یک فرد یا یک خانه یا یک روستا یا یک شهر را نمیدانم چقدر تاثیرگذار است؟
فکر میکنم در امور جزئی مانند ادارهی امور یک فرد شاید نشود اسم آن را ساختار یا سیستم گذاشت به جای آن بهتراست از واژه برنامه استفاده کرد. این برنامه یا وجود دارد یا اگر وجود نداشته باشد همان برنامه روزانه قبلی که به صورت عادات و آداب و رسوم متجلی میشود اداره میشود.
در واقع این آداب و رسوم همان پیش فرضهای فلسفی است که بعد از تولد انسان با دیدن و شنیدن و آموختن در ذهنش حک میکشد تا راه را از چاه در یابد و با آزمون و خطا جلو برود.
نظر شما چیست ؟