به گزارش پایگاه خبری و تحلیلی ترکمن؛ با این حال موضوع حائز اهمیت این است که سالمندی در جامعه با یک قالب کاملا منفی همراه است یعنی مردم از پیری میترسند و در افکار عمومی پیری با تنهایی، بیماری، ناتوانی و از کار افتادگی همراه است. البته، تجارب افراد کهنسال همیشه این امر را تایید نمیکند.
آمارهای جهانی نشان میدهد که 65 درصد جوانان انتظار دارند در سالمندی تنهایی را تجربه کنند اما، تنها 13 درصد از سالمندان تنهایی را تجربه میکنند.
افراد مسن به طور معمول دیدگاهی مثبت نسبت به سلامتی خود دارند و تنها یک سوم آنها شرایط سلامت خود را متوسط یا بد گزارش میکنند.
با این همه، باید گفت، سالمندی در حقیقت فرآیند فرسایشی طبیعی و نا گزیری است که میتوان با مراقبتهای مناسب و شناخت آن، بیماری و ضعف را در این دوره از زندگی به کمترین مقدار رسانده و دوران پیری سالم را طراحی کرد، این هدفی است که حیطه سلامت عمومی در گروه سالمندان را دنبال میکند؛ اما این را نمیتوان نادیده گرفت که باید برای دوران سالمندی افراد جامعه برنامهای مدون تهیه شود، موضوعی که در کشور ما به طور کلی نادیده گرفته میشود.
موج سالمندی در راه است
دهه شصت همان دههای است که همیشه با کمبودها و نبود سیاستگذاریهای درست در زمینه رشد و پرورش همراه بوده است.
همان نسلی که به دلیل ازدیاد جمعیت، وقتی به سن مدرسه رسید با کمبود مدارس مواجه شد و دانش آموزان مجبور بودند که 3 نفری سر هر نیمکت بنشینند، مدارس چند شیفته شدند و کمبود امکانات آموزشی موج میزد.
این نسل سالها به دلیل نبود ظرفیت، پشت درهای دانشگاهها ماندند و بعد از آن هم وقتی وارد جامعه شدند با کمبود شغل و بیکاری مواجه شدند که نتیجهاش شد فارغ التحصیلان بیکار!
حالا این نسل که این روزها میانسالی خود را تجربه میکنند قرار است کم کم پا به سالمندی بگذارند و این طور که معلوم است همچنان برنامه مدونی برای دوران سالمندی آنها در نظر گرفته نشده چرا که همین امروز نیز سالمندانمان با کمبود خدمات مواجه هستند و سرازیر شدن موج دهه شصتیها به سالمندی، نبود خدمات را بیش از پیش به نمایش میگذارد.
این در حالی است که فرزندان دهه شصتیها را اکثرا دهه هشتاد یا نودیها تشکیل میدهند، دههای متفاوت از پدران و مادرانشان که همین حالا هم زیر بار مسئولیت نمیروند چه برسد به اینکه بخواهند مسئولیت والدین سالمند خود را هم بر عهده بگیرند.
با همه این اوصاف به نظر میرسد روزهای سختی برای سالمندان در پیش است و دهه شصتیهایی که به قول خیلیها نسل سوخته هستند و چیزی از زندگیشان نفهمیدهاند با ورود به سالمندی هم قرار است با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم کنند! برای رهایی از این موضوع چه اقداماتی باید انجام داد؟ این سوالی است که به نظر میرسد باید کارشناسان نسبت به آن پاسخگو باشند و مسئولین در جهت بهبود اوضاع قدم موثر بردارند.
مدیریت رشد جمعیتی نیازمند برنامه ریزی در سطح کلان است
جعفر بای، آسیب شناس و جامعه شناس اجتماعی در این خصوص میگوید:«ما انتظار داشتیم بعد از به سن بلوغ رسیدن دهه شصتیها موج دوم افزایش جمعیت را شاهد باشیم اما این موضوع محقق نشد که البته دلایل خاص خودش را هم دارد اما از آن جایی که جامعه ما به این دلیل که طبق یک نرم و سیاست دقیق و تعریف شدهای مدیریت نمیشود همیشه با افراط و تفریطهایی همراه است، این افراط و تفریط منجر شده تا سیاستهای کلان مملکتی هم تحت تاثیر آن قرار بگیرد.
در همین راستا بعد از افزایش جمعیت دهه شصت، شرایطی فراهم شد که بعد از این دهه بسیاری از فعالیتهای در دست اقدام یا برنامههای انجام شده عقیم بماند. برای مثال ما در خلال انفجار جمعیت دهه شصتیها با سازههای عجیبی رو به رو شدیم؛ مدارس عجیب و دانشگاههای عجیب دیگر سازههای عجیب در سایر بخشها؛ اما وقتی به یکباره با سقوط جمعیت رو به رو شدیم همه آن سازهها و برنامه ریزیها دستخوش یک نوع ناکارآمدی و فعالیتهای نامناسب شد. مدیریت رشد جمعیتی نیازمند یک برنامه ریزی در سطح کلان است و باید به عنوان یک تصمیم ملی رخ دهد.
نمودارهای رشد جمعیت نشان میدهد که ما وارد جامعه سالمندی شدهایم و دیگر حالت نرمال جامعه جوان را نداریم. این ترکیب سبب شده که ما با مشکلات فراوانی رو به رو شویم. اما مشکلات اصلی از لحظه تولد موجی بود که جامعه انتظار آن را نداشت و تا انتهای زندگی این موج نیز همراه آن خواهد بود. هر چقدر هم که رشد میکنند مشکلات مربوط به آنها افزایش مییابد. اگر موج دوم افزایش جمعیتی اتفاق میافتاد تا حدی این موضوع را کاهش میداد اما بزرگ ترین فاجعه زمانی رخ داد که موج دوم افزایش جمعیت حادث نشد و تمام برنامهها را ناکارآمد و عقیم گذاشت.»
سن نمیتواند ملاک بازنشستگی و پیری باشد
او در ادامه تاکید کرد:«متاسفانه امروزه در رابطه با پیری جمعیت سنی قائل هستند، مثلا سن بازنشستگی را سالمندی میدانند. این در حالی است که در کشور ما با پیری زودرس هم همراه هستیم که عوامل متعددی دارد. بنابراین سن نمیتواند ملاک بازنشستگی و پیری باشد بلکه مسائل جسمانی و وضعیت روحی، روانی و عاطفی و دلالت بر توانایی انجام کار و فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی ملاک اصلی تشخیص سالمندی است، این در حالی است که خیلی از دهه شصتیها به دلیل شرایط اجتماعی و مشکلات مختلف و پریشانیهای ذهنی دچار پیری زودروس شدهاند. این است که میگوییم دیگر سن نشان دهنده روند پیری جمعیت نیست. اما اگر این موضوع را هم نادیده بگیریم و بگوییم که هرم سنی دلالت بر پیری جمعیت دارد باز هم با مشکلات عمدهای مواجه هستیم و در آینده نزدیک نیز مواجه خواهیم بود. در دهه شصت عمدتا خانوادهها پر جمعیت بودند اما در دهههای اخیر اکثر خانوادهها تک فرزند هستند و این برنامه ریزیهای کلان کشوری را با مشکل مواجه میکند. البته که ما برنامه ریزی کلانی در این موارد نداریم، چرا که باید برنامه ریزیها به شکلی باشد که تجهیزات و امکانات قبل از رسیدن کودکان به سن مورد نظر برای آنها تامین شود برای مثال قبل از اینکه کودکان به سنین مدرسه برسند باید تجهیزات برای مدارس آنها در نظر گرفته شود و همین طور قبل از اینکه دهه شصتیها به سن سالمندی برسند برای آنها تجهیزات مهیا شود اما چیزی که میبینیم این است که نه تنها تجهیزاتی برای آن نسل برنامه ریزی نمیشود بلکه سالمندان امروز هم از خدمات بی بهره هستند. متاسفانه ما زمانی که با مشکل رو به رو شدیم به فکر راه چاره میفتیم در صورتی که قبل از همه باید مشکلات را در نظر گرفت و برای آن راه چاره اندیشید.»
باید نگاه جامعه به خانههای سالمندان تغییر کند
این کارشناس افزود:«با توجه به تغییرات بسیار اساسی که در حال حاضر در عملکرد خانوادهها و نقش فرزندان شاهد آن هستیم، نسل آینده ما به شدت نیازمند خدمات است و حتی باید نگاه جامعه به خانههای سالمندان تغییر کند چون نسل جوان امروز هیچ گونه بستر مناسب برای نگهداری سالمندان در خانه را ندارد و این یک امر عادی است. این که پدران و مادران را کم کم رهسپار خانه سالمندان کنیم موضوعی است که در سالهای اخیر به یک امر عادی تبدیل شده است. از الان باید فرهنگسازی در این خصوص اتفاق بیفتد تا چالشهای نسلی به مشکلات نینجامد. از طرف دیگر بستر جلب سرای سالمندان باید طوری فراهم شود که آموزشهای لازم به نیروها داده شود و تدابیر ملزومات اتخاذ شود، حتی نیروی انسانی جذب شود که روانشناسی سالمندی را بداند و نحوه برخورد با سالمندان را بلد باشد. یکی از ضرورتها فراهم ساختن امکانات لازم است. این نکته مهم و ریشهای است که باید هر چه زودتر نسبت به آن اقداماتی صورت بگیرد چرا که این موضوع در آینده میتواند از چالشهای درون خانوادگی کم کند.»
دهه شصتیها پا به سالمندی میگذارند و هنوز هیچ اقدامی در جهت بهبود وضعیت سالمندان اتفاق نیفتاده است. این در شرایطی است که کارشناسان بر این باورند که فرهنگسازی و تغییر نگاره در باره خانههای سالمندان میتواند تا حد زیادی از این مشکلات کم کند. آیا زمان آن نرسیده که مسئولان اقدامات مفیدی در این خصوص انجام دهند؟
میگل هشترودی- آفتاب یزد
سالخوردگی جمعیت که مبنای آماری دارد با مفهوم پیری بیولوژیک متفاوت است و این دو نباید با هم یکسان بهنظر آید. سالخوردگی یک مفهوم نسبی است همان طور که جوانی یک مفهوم نسبی است. فی المثل ما در جمعیت شناسی در مقایسه جمعیت یک کودکستان با جمعیت یک دبیرستان میگوییم که جمعیت کودکستان جوانتر از جمعیت دبیرستان است. حال آنکه به تک تک افراد کودکستان صفت «جوان» اطلاق نمیکنیم بلکه آنها را «خردسال» مینامیم.
بنابراین وقتی میگوییم کشوری جمعیت سالخورده دارد معنایش این نیست که در آن کشور جوان و کودک نیست یا حتی کم هست، بلکه معنایش آن است که دست کم 15 درصد جمعیت آن کشور را افراد 65 ساله یا بیشتر تشکیل میدهند. بر این اساس کشورهای پیشرفته صنعتی بیش از شصت سال است که جمعیتی سالخورده دارند و کشورهای در حال توسعه همچنان جمعیت جوان دارند و عموماً در مرحله انتقال ساختار سنی به سالخوردگی (پنجره جمعیتی) هستند و فرآیند رسیدن آنان به مرحله سالخوردگی کم و بیش تا پایان قرن 21 میلادی طول میکشد. در آن زمان تمام کشورهای جهان (حتی کشورهای آفریقایی) جمعیتی سالخورده خواهند داشت.
بنابراین نه سونامی سالخوردگی در راه است و نه بحران جمعیتی، بلکه در پنجره فرصت طلایی جمعیتی قرار داریم.