پس از اینکه تاثیرات حملات مغول کم رنگ شد سلطهی سیاسی در خاورمیانه بار دیگر به د3ست ترکمن ها رسید.در حالی که قدرت خاندان عثمانی در آناتولی افزایش می یافت، درآناتولی شرقی،آذربایجان وایران، آق قویونلوها وقره قویونلوها، پا به عرصهی تاریخ وجود نهادند. با وصف اینکه هر سهی این قدرتها ترکمن بودند، مسئلهی ترکمن، همچنان ادامه یافت.
پشت نمودن دولت عثمانی به ایشان، نارضایتیها را آشکار نمود. این وضعیت، ترکمنهای آناتولی را به تکاپو واداشت و با صفویان مرتبط ساخت آنها از اراضی و مناطق مسکونی خویش دست شستند و به آذربایجان، عراق و ایران کوچ نمودند.
اوغوزان جماعت معظّمی هستند که بزرگترین گروه ملّت ترک را تشکیل میدهند. این گروه ترک در طول تاریخ در مناطق مختلف جغرافیایی، ده ها دولت تاسیس نموده و باعث و بانی تحولّات بزرگ سیاسی و تمدّنی بودهاند.
اوغوزان از اواسط قرن دهم میلادی به صورت گروههای بزرگ شروع به تشرّف به دین اسلام نمودند هم از همان زمان، نامیده شدن ایشان به نام ترکمن، آغاز شد.1
ترکمنها که در وجودشان، انرژیی سهمگین، در کنار ویژگیهای مهمّی چون قدرت سازماندهی، چالشگری و… وجود داشت، پس از اینکه دولت سلجوقی را تاسیس نمودند، در آسیای میانه و نزدیک، با وضعی نوپدید روبرو شدند این تحوّل که با سلجوقیان آغاز گشت، تا دورهی عثمانی تداوم یافت. مسئلهی اصلی و محوری در این تحوّل، تلاش و تکاپویی بود که برای دور کردن ترکمنها، از شیوهی سنّتی و عرفی زندگی آنها صرف میگشت.
ترکمنها در مقابل این تشبّثات دست به عصیان میزدند و از اینکه با تندی و بیانقطاع واکنش نشان دهند، خسته و نا امید نمیشدند.
چه علل و اسبابی ترکمنها را به سوی عصیان سوق میداد؟درک و استنباط سنّتی و عرفی آنها چگونه بود؟ در ساختار اجتماعی ایشان چه چیزهایی وجود داشت و چه چیزهایی دگرگونی پذیرفت؟ برای پاسخگویی به این پرسشها، رجوع به زمانهایی که جوامع ترک، هنوز تشرّف به دین اسلام پیدا نکرده بودند، مفید به فایده خواهد بود.
همهی دولتهای ترک، دولتهایی مهاجم و جنگاور بودهاند.
خاقانها و بگها در داخل دولتها، صرفآ بر اردوهایشان اتّکا داشتند. شالودهی اردو را ملّت تشکیل میداد. چون سپاه مزدور در میان نبود، هر کدام از بگها، در حکم فرمانده و هر یک از ملّتها در حکم سپاهیان ایشان تلقّی میشدند. بنا بر این بین بگها و مردم، اشتراک منافع وجود داشت. وقتی این وضعیت و موازنه بهم میخورد، دولت سقوط میکرد.
دولتهای ترکی که تاسیس میشدند، با خواست و ارادهی ملّت ترک شکل میگرفتند و در راستای منافع مردم حرکت مینمودند. در این امر اشتراک منافع و میل و اشتیاق تقسیم منافع، نقش اوّل را داشت. این امری ایدهآل بود و البته تابع یک قاعده و قانون.
ترکان به مقتضای شرایط اقتصادیشان، زمستانها را در قشلاق میگذراندند و به ضرورت زندگی یکجانشینی، کشاورزی میکردند، در تابستانها، برای چرانیدن احشامشان عازم ییلاق میشدند.
بدین گونه اقتصادی مرکّب از ییلاق– روستا داشتند. در بین ایشان اختلاف طبقاتی وجود داشت، مردم از حقوق فردی برخوردار بودند و از نظر اقتصادی مستقل.2
مفهوم مالکیت خصوصی– که تضمین کنندهی حقوق فردی و آزادیهای ایشان بود و از خانواده شروع میگشت- در شرایط وجود و سلطهی دولت بسیار متحّول شد، بگونهای که نه تنها در مورد اموال منقول، بلکه در خصوص اراضی مزروعی نیز خود را نشان داد.3
در داخل طوایف فقط مراتع و ییلاقها، جزو مالکیت عمومی تلقّی میشدند. این اراضی متعلّق به دولت بود، لذا ایلات در ازای چرانیدن احشامشان در این ییلاقها، میبایست عوارضی به دولت پرداخت نمایند. خانوادهها در حین کوچ، همهی اموال منقول خویش را، به مناطق کوچ خود حمل میکردند و از آنها به صورتی که میل داشتند، استفاده مینمودند. این امر عزم و ارادهی ایشان را برای زندگی آزاد و بدون قید و شرط، زنده نگه میداشت، در عین حال از پدید آمدن طبقهای در بدنهی دولت، که صاحب امتیاز ویژهای باشد و نیز از ایجاد نظام بردگی ممانعت می نمود.
بدین صورت مالکیت خصوصی و مفهوم آزادی همه جانبهی فرد، تداوم یافت و در طی زمان به رسم و عادت تبدیل شد. شکل دآب و اخلاقی را به خود گرفت، که جایگاه خاصّش را در جامعه پیدا نمود و به آن سمت و سو داد.
اوغوزان متشّکل از افرادی آزاد بودند، که ثروت و منصب باعث طبقاتی شدن جامعه شان نشده بود، ایشان جماعتی از ترکان را تشکیل میدادند که اصالت و شرافت مبتنی بر دودمان، ابدآ در آن جایی نداشت. همهی انسانها، از هر دودمانی میتوانستند به مقامات مهم دست یابند.
در این امر تنها عامل، داشتن قابلیت و کارآمدی بود. آنهایی که دارای این ویژگی بودند، میتوانستند در مدتّی کوتاه، متناسب با میزان خدماتشان، بسادگی و به سرعت از نردبان عالیترین مقامات دولتی صعود نمایند.4
بدین علّت در ساختاردولت هیچ وقت، صنف و طبقهای مرتبط با مدیریت و بوروکراسی پدید نیامد. تمام این امور با چگونگی تشکیل دولت ارتباط داشت.
زیرا هیچ یک از دولتهای ترکی که در صحاری و بیابانهای آسیا تاسیس شدند، با زور و قدرت یک خاندان – که مردمان را گرد آورده باشند – ایجاد نشده بودند، بلکه نهادهایی سیاسی بودند که ازهمکاری و معاضدت جماعات بزرگ مردمی که با مدیران، تلاش مشترک داشتند، تشکیل میگشتند.
چون اساس فلسفهی دولت نزد ترکان را، تامین رفاه و آرامش مردم تشکیل میداد، این خود مردم ترک بودند که دولت را تشکیل میدادند و بقای آن را تامین مینمودند. بر این اساس مردم صاحب دولت بودند.5
نوشته: حسین کایهان
ترجمه: محمد قجقی
نظر شما چیست ؟