أر گزسه رزقی آچیلار، عیال گزسه عایبی.
معنی فارسی: اگر شوهر سفر کند رزقش گشوده می شود زن اگر بگردد عیبش فاش می گردد.
هر بیر اکین اوز وقتنده بیشر.
معنی فارسی: هر محصولی به وقت خودش می رسد.
کوپ بیل، آز گورله.
معنی فارسی: بیشتر بدان کمتر سخن بگو.
قوری سوزه میمون اویناماز.
معنی فارسی: به حرف بیهوده و خالی میمون هم نمی رقصه.
اییه سیز اشه گی غورت اییر.
معنی فارسی: خر بی صاحب طعمه گرگ خواهد شد.
خود پرست لیق دان بت پرست لیق غووی راق.
معنی فارسی: بت پرستی به از خود پرستی.
بیر غاپی یاپیق بولسا، مونگ غاپی آچیق.
معنی فارسی: اگر یک در بسته باشد هزار در دیگر هست که بازه.
معادل فارسي : گرايزد ببندد زحكمت دري به حكمت گشايد در ديگري
کوپ آیلانان ییقیلار.
معنی فارسی: سرانجام زیاد چرخیدن افتادن است.
اود، اودندن دویماز، آدم عمردن.
معنی فارسی: آتش از هیزم سیر نمیشه آدمی از عمر.
یاغشی سوز بالدان سویجی.
معنی فارسی: سخن نیک شیرین تر از عسل است.
دشمن سنی تانامانقا، سن دشمنی تانا.
معنی فارسی: پیش از آنکه دشمن تو را بشناسد تو دشمنت بشناس.
الي باتیر، گوزي قورقاق.
معادل فارسي: دست كار مي كند، چشم مي ترسد.
اوز اوینی قوللوق ادن، اولی ایلاته بگ بولار.
معنی فارسی: آنکس که خانه و منزل خودش را بتواند به خوبی اداره کند، توانایی اداره نهادهای اجتماعی بزرگتر را نیز خواهد داشت.
اوزینگه یوقماجق ایشی، خلقا اتمه.
معنی فارسی: آنچه را که خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند.
ایل ایله سیغار، اوی اویه سیغماز.
معنی فارسی: ادغام دو ایل در هم ممکن است ولی ادغام دو خانه ممکن نیست.
حلوانی حکیم اییر، شلّاقی یتیم.
معنی فارسی: حلوا نصیب حکیم می شود و تازیانه نصیب یتیم.
بویی بیر قارش، دیلی ایکی قارش.
معنی فارسی: قد داره یک وجب، زبون داره دو وجب.
ایه سینه گرک بولسا قونگشی سینه حرام.
معادل فارسی: چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.
اوین نینگ سونگی اورشا بارار.
معنی فارسی: شوخی آخرش به دعوا کشیده می شود.
ادبی کیمدن اوگراندینگ، ادب سیز لردن.
معادل فارسی: ادب را از که آموختی از بی ادبان.
آغز بیرلیک همه زاتدان گویچلی دیر.
معنی فارسی: وحدت و همدلی از هر چیز دیگر قدرتمندتر است.
دوستدن سوزینگ گیزلامه.
معنی فارسی: حرف دلت را از دوست پنهان نکن.
نفس بیز اژدهادر؛ دولمازدم، دویمازدم.
معنی فارسی: نفس و هوس انسان به سان اژدهایی سیری ناپذیر است.
بی دولت اوغلیدن، دولتلی قیزیم.
معنی فارسی: از پسر بي سعادت دختر سعادتمند بهتر است.
اوقووی هر وقت اوقیسنگ گیچ دال.
معنی فارسی: هر وقت به دنبال علم بروی دیر نیست
یگیت دایی سینا چکر.
معنی فارسی: حلال زاده به دایی اش می ره.
آیدلیان سوزی، آتلیان اوق.
معنی فارسی: حرفی که گفته می شود به سان تیری است که پرتاپ می شود.
آجی سی بولمادیغنگ سویجی سی هم بولمار.
معنی فارسی: آنچه که تلخی ندارد شیرینی هم نخواهد داشت.
آچ لیق بلا سیندن دوقلیق بلاسی یامان.
معنی فارسی: مصیبت سیری از گرسنگی شدیدتر است.
آقماق دوستدن، عقللی دوشمان یخشی دور.
معنی فارسی: دشمن دانا بهتر از دوست نادان است.
حق سوزی آجی بولار.
معنی فارسی: حقيقت تلخ است.
کپینگ آزی، آشینگ دوزی.
معنی فارسی: سخن هر چه کوته باشد نيكوتر است.
ملا بولماق آنگسات، آدم بولماق قین.
معنی فارسی: عالم شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل.
دوغان کیم، قدرینگ بیلن.
معادل فارسی: برادر آن بود که روز سختی تو را یاری کند در تنگدستی
معادل فارسي: دوست آن باشد كه گيرد دست دوست در پريشان حالي و درماندگي
یورغانا گورا آیاق اوزات.
معادل فارسی: پا را به اندازه گلیمت دراز کن.
ینگل غازالنان ذات ینگل ساویلار.
معنی فارسی: آنچه که به راحتی به دست آمده به راحتی هم از دست می رود.
معادل فارسي: باد آورده را باد مي برد. (هرچه به يلّلي مي آيد به تلّلي مي رود)
نرخ سیز گیران مزد سیز چیقار.
معنی فارسی: كارگري كه بدون طي قيمت كاري را انجام مي دهد، به مزدي نمي رسد.
نیتنگ نامه بولسا مرادینگ شونده دور.
معنی فارسی: نیتت هرچه باشد مقصود همان خواهد بود.
الینگ ایشلاسه، آغزینگ دیشلار.
معنی فارسی: اگر دستهایت کار کند دندانهایت مشغول جویدن می شوند.
معادل فارسي: هركه نان از عمل خويش خورد.
هر کیم ادر، اوزینه ادر.
معنی فارسی: هر کسی کاری بکند برای خودش می کند.
معادل فارسي: هر گلي زدي به سر خودت زدي.
هنرلی زور، هنر سیز هؤر.
معنی فارسی: هنرمند بی نیاز است، بی هنر نیازمند.
قونگشی سینه ایمتنان، آش سیز قالار.
معني فارسي: توقع بيجا از ديگران، عاقبتي جز نااميدي ندارد.
سو بار یرده لای هم بار.
معنی فارسی: هر جا آب هست گل هم هست.
چوپاني كؤب بولسا، توقلي سي حرام اولار.
معادل فارسی: آشپز كه دو تا شد، آش يا شور مي شود يا بي نمك.
گوؤرا قارريسه دا، گوؤن قارريماز.
معنی فارسی: تن پير شود ولی دل، هرگز.
قؤرت گؤرن ايتلارينگ آغزی بير بولار.
معنی فارسی: سگان گرگ ديده باهم متحد میشوند.
مرد اؤزيندن گؤرر، نامرد يولداشيندان.
معني فارسي: جوانمرد بلا ي وارده را به قَدَر نسبت مي دهد اما ناجوانمرد به دنبال مقصر مي گردد.
قارينجا چا دوشمانينگ بولسا دا فيل چا گؤر
معنی فارسی: دشمنت اگر اندازه مورچه باشد فيلش بشمار.
اِل اِلی يووار، ايکی ال بيرلشيب يوزی
معنی فارسی: دست دست را میشويد و دو دست باهم صورت را میشويند. (نشان دهنده ي تعاون وهمكاري)
همراه بلبل سايراماسا گل آچلماز.
معنی فارسی: اگر بلبل چهچه نزند گل باز نمي شود.
معنی فارسی: نغمه ي بلبل شكفد غنچه را.
منبع: بایراق